ایالات متحده از چند دهه گذشته تلاش نموده است تا خود را به عنوان بزرگ ترین قدرت جهانی مطرح نماید. در تمامی چهار دهه اخیر هدف کلان آمریکا ارتقای جایگاه خود به عنوان هژمون جهانی و پیشگیری از تسلط یک قدرت خاص در مناطق مختلف جهان بوده است. با مطالعه رفتارهای آمریکا متوجه اهداف و سیاست های مختلف این کشور جهت تداوم قدرت و نفوذ خود در سطح بین الملل می گردیم. ابزارهای مورد استفاده آمریکا در دو قالب نرم و سخت قابلیت بررسی و تبیین دارد؛ ابزارهای سخت در قالب احاله مسئولیت، موازنه سازی، جنگ، طعمه گذاری و آتش بیاری معرکه قابلیت توجیه و بررسی دارد اما چگونگی توجیه و بسترسازی جهت تحقق این راهبردها در قالب نرم و عملکرد رسانه به طور خاص قابل توجیه است. آمریکا در مواجهه با انقلاب اسلامی که ماهیت قدرت های جهانی را به چالش می کشید از تمامی منابع و ابزار خود در سطح داخلی، منطقه ای و جهانی بهره برده است. فهم راهبردهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران ما را در رفتارشناسی این قدرت جهانی و پیش بینی سایر اقدامات آماده می سازد؛ از سوی دیگر می تواند به آگاهی بیشتر مردم و نخبگان جهت پیشگیری از نفوذ و اجرایی نمودن سایر اهداف آمریکا در کشور شود.
در زمینه تقابل آمریکا و جمهوری اسلامی ایران تحقیقات متعددی صورت گرفته است، از جمله می توان به مطالعه جیمز بیل اشاره کرد؛ جیمز بیل در مقاله خود با عنوان سیاست استیلاجویی: ایالت متحده و ایران ، آمریکا را به عنوان تنها قدرت استیلاجوی بی رقیب در جهان بعد از فروپاشی شوروی مطرح می کند و معتقد است آمریکا برای تداوم هژمونی خود در عرصه جهانی به مخالفت و مقابله با تهدیدات جدید در جهان می پردازد. یکی از این تهدیدات مهم ظهور هژمون های منطقه ای از جمله ایران و چین است. (ر. ک: ترابی، 1388: 128- 111) آمریکا تلاش کرده تا هیچ دولت غالبی در شمال شرقی آسیا، اروپا و خلیج فارس به وجود نیاید و بهترین روش را برای رسیدن به این مقصود اتکاء به قدرت های محلی بوده است.
گذری بر روند تحولات استراتژی های آمریکا در قبال جمهوری اسلامی نشان می دهد این کشور در دهه اوّل انقلاب برای مهار ایران از عراق استفاده کرد حمله نظامی عراق به ایران که با حمایت آمریکا و کشورهای عربی و اروپایی همراه شد، اهدافی از قبیل کنترل و مهار امواج انقلاب اسلامی را دربرداشت. در ادامه ایالات متحده با ورود به جنگ عراق علیه کویت، مستقیماً نقش موازنه گر بین ایران و عراق را ایفا نموده است. در دهه دوم و سوم انقلاب اسلامی آمریکا ضمن حضور مستقیم در منطقه خاورمیانه به ایجاد پایگاه های نظامی و حتی جنگ علیه عراق و افغانستان روی آورد؛ همچنین از ابتدای انقلاب اسلامی راهبرد تحریم همواره مورد استفاده آمریکا بوده است که اوج آن با تصویب قطعنامه های سازمان ملل و خروج از برجام ملموس بوده است. نکته قابل توجه در راهبردهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران حرکت تدریجی از راهبردهای عمدتاً سخت به راهبردهای عمدتاً نرم است، به طوری که در دهه چهارم از انقلاب اسلامی فروپاشی از درون و تغییر رژیم توسط خود مردم دنبال می شود. از دلایل مهم این روند گسترش ارتباطات و فناوری های مجازی از یک سو و ایستادگی جمهوری اسلامی ایران در برابر راهبردهای سخت ایالات متحده آمریکا بوده است.
پس از جنگ سرد آمریکا قدرت برتر جهانی بود اما برای اولین بار در تاریخ آمریکا تعداد زیادی از مردم این کشور راهبردهای کشورشان را مورد سؤال قرار می دهند. یک نظرسنجی معتبر در سال 2016 نشان می دهد بیش از 57 درصد مردم آمریکا معتقدند آمریکا مشکلاتش با دیگران را پذیرفته و بهترین راهکار را در پیش گیرد. این در حالی است که برخلاف گذشته چین وضعیت موجود در آب های منطقه را به چالش می کشد، هند، پاکستان و کره شمالی توان هسته ای خود را توسعه می دهند، حضور در افغانستان و عراق پیروزی محسوسی برای آمریکا نداشته، دنیای عرب در معرض آشفتگی قرار گرفته و آمریکا در روند ایجاد صلح بین فلسطین و رژیم صهیونیستی شکست خورده است. (Mearsheimer and Walt, 2016: 70)
سؤال اصلی این نوشتار بر مبنای آن است که راهبردهای آمریکا برای مهار جمهوری اسلامی ایران طی چهار دهه اخیر چگونه بوده است؟ برای تبیین راهبردهای آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران از چهارچوب رئالیسم تهاجمی بهره گرفته ایم که ما را در پاسخ گویی به سؤال اصلی این نوشتار یعنی راهبردهای آمریکا جهت مهار جمهوری اسلامی ایران طی 4 دهه اخیر، یاری می کند. لازم به ذکر است بررسی همه راهبردهای مورد استفاده آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در قالب سخت و نرم، طی چهاردهه اخیر مفصل و خارج از عهده این نوشتار است، بنابراین رویکرد این نوشتار تبیین راهبردهای آمریکا در چهار دهه اخیر، با تکیه بر نظریه رئالیسم تهاجمی و نظریه پرداز اصلی آن یعنی مرشایمر، قرار دارد. مرشایمر چهار استراتژی جنگ، باج گیری، آتش بیاری معرکه و طعمه گذاری و تحریک برای فرسایش را برای هژمون منطقه ای در قبال هژمون های بالقوه منطقه پیشنهاد می دهد. همچنین به چهار استراتژی برای حفظ وضع موجود، ایجاد و برقراری موازنه،[1] ساکت سازی،[2] دنباله روی[3] و احاله مسئولیت[4] را برای قدرت های بزرگ پیشنهاد می دهد. با توجه به اینکه مواجهه آمریکا برای مهار جمهوری اسلامی ایران از دوران دو قطبی بودن و سپس دوران گذار مطرح بوده است در ادامه به استراتژی های مورد استفاده این کشور، یعنی احاله مسئولیت، موازنه سازی، جنگ، طعمه گذاری و آتش بیاری معرکه پرداخته شده است. روش پژوهش در این نوشتار توصیفی تحلیلی با استفاده از مطالعات کتابخانه ای و اسنادی است.
در نظریه واقع گرایی تهاجمی، مرشایمر با قبول مفروضات واقع گرایی، قدرت های بزرگ را دنباله روی چهار هدف یعنی تبدیل شدن به تنها هژمون منطقه ای جهان، کنترل بیشترین درصد ممکن از ثروت جهان، تسلط بر موازنه قوای زمینی در منطقه خود و دستیابی به تفوق هسته ای می داند. در این نظریه هدف دولت ها ایجاد استیلاء و هژمونی از طریق بالابردن قدرت است، به همین علت تلاش می کنند از ضریب اطمینان کافی برای بقای خود برخوردار شوند. این افزایش قدرت به معنای برهم خوردن موازنه به زیان دیگران است. آنچه از همه مهم تر است تعداد قدرت های بزرگ و میزان قدرتی است که هر یک در اختیار دارند. نسبت قدرت در میان کلیه قدرت های بزرگ، چشم انداز ثبات را تحت تأثیر قرار می دهد. اگر در اینجا شکاف نامتعادل قدرت وجود داشته باشد کشور قدرتمند یک هژمون بالقوه است. (مرشایمر، 1390: 358) با مبنا قراردادن رهیافت نظری رئالیسم تهاجمی، ایران از سه شرط مهم، یعنی جغرافیای مناسب و دسترسی به آب های آزاد، جمعیت زیاد و پتانسیل اقتصادی به واسطه منابع غنی انرژی، برای استیلای منطقه ای برخوردار است.
اصول رئالیسم تهاجمی طبق این نظریه در روابط کشورها بقا، آنارشی، توانایی تهاجمی، عدم اطمینان و عقلایی بودن اهمیت دارد. طبق این اصول رئالیسم تهاجمی زمان ارتباط بین کشورها، انگیزه های قوی برای رفتار و افکار تهاجم آمیز دولت ها در قبال یکدیگر به وجود می آورند که باعث ایجاد سه الگوی رفتاری، یعنی ترس، خودیاری و به حداکثر رساندن قدرت در دولت ها می شود. (مرشایمر، 1388: 36) که در روابط آمریکا در مواجهه با ایران از ابتدای انقلاب اسلامی، این امر صادق بوده و همچنان تداوم دارد.
یکی دیگر از مفاهیم مهم در رئالیسم تهاجمی هژمون است که به صورت هژمون بالقوه و بالفعل نیز بدان پرداخته شده است. در ادبیات لنینیسم، هژمون به معنای رهبری سیاسی در یک ائتلاف طبقاتی است. (لاکلائو و موفه، 1985: 85) گرامشی، اصطلاح هژمونی را نوعی از رهبری فکری و فرهنگی می داند که توسط طبقه حاکم اعمال می گردد. (Boggs, 1984: 161) آمریکا پس از جنگ سرد به عنوان تنها قدرت برتر جهان در جایگاه هژمونی قرار داشت و رفتارهای این کشور متأثر از این مفهوم بود. از این زمان آمریکا فراتر از یک قدرت منطقه ای به عنوان تنها ابرقدرت شناخته شده و همه تلاش خود را معطوف به حفظ موقعیت و عدم شکل گیری هژمونی منطقه ای در سراسر جهان کرد.
چگونگی جلوگیری هژمون های منطقه ای از تسلط سایر قدرت های بزرگ بر مناطق دوردست بستگی به موازنه قوا در آن مناطق دارد. اگر قدرت تقریباً به طور مساوی مابین دولت های بزرگ تقسیم شده باشد و هیچ هژمون بالقوه ای در میان آنها وجود نداشته باشد، آنگاه هژمون موجود در دوردست می تواند به راحتی و امنیت از هرگونه درگیری در آن مناطق دور بماند؛ اما اگر حتی یک هژمون بالقوه در منطقه ای دیگر به وجود آید، اولین گزینه مورد نظر هژمون در دوردست، دور ماندن از درگیری ها و اجازه دادن به قدرت های بزرگ محلی برای کنترل و رفع بحران است. اگر قدرت های بزرگ محلی نتوانند تهدید را رفع کنند، هژمون دور از صحنه در موازنه علیه دشمن قرار خواهد گرفت. (مرشایمر، 1388: 157)
از راهبردهای مطرح در نظریه رئالیسم تهاجمی، احاله مسئولیت، موازنه سازی، جنگ، طعمه گذاری و آتش بیاری معرکه است که در ادامه نوشتار بدان پرداخته شده است. نکته قابل توجه در چارچوب راهبردهای رئالیسم تهاجمی تکیه و تأکید بر راهبردهای سخت در آن است. به عبارت دیگر طبق تجربه سال های اخیر به ویژه دوران ریاست جمهوری اوباما انواع راهبردهای نرم از جمله انقلاب رنگین جهت مقابله با جمهوری اسلامی ایران، صورت گرفته است. بنابراین قسمت عمده نوشتار پیش رو به چگونگی تحقق راهبردهای آمریکا در قالب رئالیسم تهاجمی پرداخته شده است. طبق نظریه رئالیسم تهاجمی توضیح مفاهیم جنگ فرهنگی ، استحاله و عبارات مشابه در بستر جنگ نرم مغفول مانده است. بالطبع پرداختن به همه راهبردهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در ابعاد سخت و نرم طی 40 سال اخیر از عهده این نوشتار خارج بوده و تلاش نگارندگان در تبیین مهم ترین راهبردهای این کشور در چارچوب رئالیسم تهاجمی می باشد.
راهبرد، ارتباط نزدیکی با ارتش و بعد نظامی دارد، به گونه ای که لیدل هارت آن را هنر توزیع و کاربرد ابزار نظامی برای تأمین اهداف سیاست می داند. (Hart, 1967: 62) رابرت آزگود استراتژی را برنامه ای کلی برای بهره گیری از توانایی قدرت نظامی و مرتبط با ابزار اقتصادی، دیپلماتیک و روانی قدرت، به صورت پیدا و پنهان در راستای پشتیبانی از سیاست خارجی می داند. کلوزویتس استراتژی را فن به کارگیری و هدایت نبرد به عنوان وسیله ای در جهت نیل به اهداف جنگ می داند. (Clausewitz , 2003: 45 - 50)
مرشایمر چهار استراتژی جنگ، باج گیری، آتش بیاری معرکه و طعمه گذاری و تحریک برای فرسایش را برای مهار هژمون منطقه ای در قبال هژمون های بالقوه منطقه پیشنهاد می دهد. همچنین به چهار استراتژی برای حفظ وضع موجود، ایجاد و برقراری موازنه، ساکت سازی، دنباله روی و احاله مسئولیت را برای قدرت های بزرگ پیشنهاد می دهد. با توجه به اینکه مواجهه آمریکا برای مهار جمهوری اسلامی ایران در دوران تک قطبی بودن جهان و دوران گذار مطرح بوده است در ادامه به استراتژی های مورد استفاده این کشور، یعنی احاله مسئولیت، موازنه سازی، جنگ، طعمه گذاری و آتش بیاری معرکه پرداخته شده است.
استراتژی دنباله روی، به نحوی است که دولت مورد تهدید، امید به جلوگیری از کسب قدرت توسط مهاجم به ضرر خودش را رها می کند و به جای آن نیروی خود را با دشمن خطرناکش پیوند می دهد تا به این وسیله حداقل میزان اندکی از غنایم جنگ را به دست آورد. استراتژی ساکت سازی به نحوی است که کشور استفاده کننده از این راهبرد سعی دارد تا با تعدیل رفتار مهاجم از طریق واگذاری قدرت، این امید را قوت بخشد که این حرکت عاملی شود تا مهاجم احساس امنیت بیشتری کرده و در نتیجه به تعدیل و کاهش یا حذف انگیزه های این کشور جهت تهاجم منجر شود. (مرشایمر، 1388: 155)
استراتژی باج گیری به تهدید استفاده از زور مبتنی است و نه استفاده از زور به معنای واقعی کلمه، تا به این وسیله نتایج مورد نظر حاصل گردند. باج گیری معمولاً بدون بار مالی می باشد، زیرا به هرحال، قدرت های بزرگ به احتمال قوی از گردن نهادن به تهدیدات سایر قدرت های بزرگ ترجیح می دهند که به جنگ با آنها بپردازند. (همان: 155) با توجه به این مفهوم پس از انقلاب اسلامی شاهد باج دهی توسط جمهوری اسلامی ایران به آمریکا نبوده ایم، که یکی از دلایل تخاصم و دشمنی آمریکا محسوب می شود.
با توجه به مفاهیم مطرح شده، عملاً راهبردهای ساکت سازی و دنباله روی توسط آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران استفاده نگردیده که علت آن را می توان هژمون و قدرت برتر بودن آمریکا دانست. به عبارت دیگر آمریکا جهت پیشگیری از نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه از راهبردهای موازنه سازی و احاله مسئولیت بهره گرفته و برای سوق دادن جمهوری اسلامی ایران جهت رفتار مطلوب خود از راهبردهای جنگ، طعمه گذاری و آتش بیاری معرکه استفاده کرده است. در ادامه به راهبردهای استفاده شده توسط آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران در قالب راهبردهای حافظ وضع موجود (احاله مسئولیت و موازنه سازی) و راهبردهای خواهان تغییر در موازنه (جنگ، طعمه گذاری و آتش بیاری معرکه) می پردازیم:
کشورها با احاله مسئولیت سعی می کنند تا قدرت بزرگ دیگری را وادار به کنترل و مهار مهاجم کنند در حالی که خود در حاشیه باقی می مانند. کشورهای در معرض تهدید معمولاً ترجیح می دهند تا استراتژی احاله مسئولیت را به جای ایجاد موازنه، انتخاب کنند، غالباً به این دلیل که کشور احاله دهنده مسئولیت، از هزینه های مبارزه با مهاجم در صورت شکل گیری جنگ، در امان می مانند. (همان: 154) در واقع این استراتژی مصداق بارز سواری رایگان [5] در عرصه روابط بین الملل به حساب می آید، زیرا از یک سو کشوری که منفعت اصلی را می برد، وارد میدان مبارزه نمی شود و از سوی دیگر کمترین خسارت ممکن را برای خود رقم خواهد زد. از مصادیق احاله مسئولیت آمریکا می توان به مصادیق زیر اشاره کرد:
یکی از نمونه های بارز استفاده آمریکا از استراتژی احاله مسئولیت واگذاری حفظ امنیت خلیج فارس به عربستان و ایران پس از جنگ ویتنام است. براساس دکترین نیکسون که به طور رسمی در سال 1969 اعلام گردید، دولت آمریکا وظیفه حفاظت از منافع غرب در مناطق مهم جهان را تا آنجا که میسر بود به رژیم های متحد خود در جهان سوم سپرد. در منطقه خلیج فارس آمریکا این مسئولیت را در درجه اوّل به ایران و سپس عربستان سعودی واگذار کرد. (طارمی، 1385: 99) عربستان به دلیل قدرت نسبی بیشتر نسبت به سایر کشورهای عربی منطقه خلیج فارس و ارتباط نزدیک سیاسی با ایالات متحده به عنوان گزینه اصلی استراتژی آمریکا به همراه ایران مطرح گردید.
پس از انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، ایالات متحده تلاش نمود از سیاست تک ستونی در جهت مقابله با ایران و به ویژه با مسئله صدور انقلاب استفاده نماید. ایالات متحده در خلیج فارس پس از جنگ سرد به دنبال ایجاد یک سیستم امنیتی تک قطبی بود و در این سیستم اساساً این گونه تنظیم گردیده بود که یک کشور مقتدر، مسئولیت امنیت سایر کشورهای کوچک و داوطلب منطقه را در محدوده سیاسی و نظامی حوزه خلیج فارس بر عهده گیرد. (صیقل، 1372: 138) طبق این سیستم عربستان مهم ترین متحد منطقه ای ایالات متحده بود که به ایفای یک نقش اساسی در رقابت بین ایران و ایالات متحده پرداخته است؛ (Allison, 2010: 8) در همین راستا ایالات متحده از یک سو به گسترش روابط نظامی (ابراهیمی، 1383: 553) و از سوی دیگر به توسعه سایت های هسته ای خود با این کشور پرداخت. گسترش فعالیت ها و تلاش برای هسته ای شدن با شکست های اخیر منطقه به ویژه در سوریه و یمن توسط عربستان جدی تر از گذشته پیگیری می شود. آمریکا طی سال های اخیر ضمن حمایت از عربستان در عرصه های مختلف سعی در بهره برداری و سود اقتصادی از این کشور داشته است که مصداق آن فروش تجهیزات نظامی می باشد.
هدف آمریکا از جنگ بین ایران و عراق جهت شکل نگرفتن هژمونی منطقه ای بود. جنگ عراق علیه ایران یکی از مهم ترین نمونه های استراتژی احاله مسئولیت است. آمریکا با تحمل کمترین خسارت و وارد کردن عراق به جنگ با ایران مقاصد خود را از طریق عراق پیاده سازی نمود. در تمام مدت جنگ و حتی در پایان دادن به جنگ تحمیلی، آمریکا حامی اصلی عراق برای پیشبرد اهداف خود بود.
در یک مرحله تاریخی، آمریکایی ها از فشارهای پردامنه جهت محدود کردن توانایی های نظامی ایران در مقابله با عراق بهره گرفتند. در این شرایط ایران را وارد فهرست کشورهای حامی تروریسم کردند. در مقاطع و مراحل دیگر به فروش مستقیم ابزار نظامی و اعزام هیئت رسمی به جمهوری اسلامی ایران مبادرت کردند؛ و سرانجام با به کارگیری یگان های رزمی خود در خلیج فارس زمینه محیطی برای بین المللی کردن جنگ ایران و عراق را فراهم آوردند. (متقی، 1379: 67)
از آنجا که همکاری چندجانبه اغلب با موفقیت تحریم همراه است (Elliott , 1998: 55; McLean and Whang, 2010: 430) از دیگر اقدامات عملی آمریکا جهت احاله مسئولیت، تحریم جمهوری اسلامی ایران بوده است. کنگره آمریکا تحریم های مضاعف را در سال 1996 در خصوص مجازات شرکت هایی که در بخش های وابسته به صنایع نفتی ایران سرمایه گذاری می کردند، موسوم به قانون داماتو وضع کرد که دامنه فشارها علیه ایران را شدت بخشید. در بخش صنایع تسلیحات نیز ایران با محدودیت های بسیاری برای تهیه مایحتاج نظامی خود که در اثر جنگ از بین رفته بود، مواجه شد. (افتخاری و باقری دولت آبادی، 1389: 4) این قانون، تحریم هایی را بر اشخاص آمریکایی و غیر آمریکایی برقرار ساخت که 20 میلیون دلار یا بیشتر در هر 12 ماه برای توسعه و گسترش منابع نفتی ایران سرمایه گذاری کنند. (علیخانی، 1386: 300) مجموعه این عوامل شرایط را به نفع بازیگران منطقه ای همچون عربستان و اسرائیل تغییر داد. چراکه این بازیگران به عنوان متحدین منطقه ای آمریکا با حجمی عظیم از تسلیحات مورد استقبال قرار گرفتند.
ایجاد تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران را می توان مصداقی از عملکرد آمریکا دانست که راهبرد احاله مسئولیت را پیش برده است. آمریکا در زمینه احاله مسئولیت ابتدا ایران را متهم به حمایت از تروریسم بین المللی، حماس و کارشکنی گفتگوهای صلح، سیستم براندازی در منطقه با حمایت از بنیادگرایان، دستیابی به تسلیحات متعارف و سلاح های تخریب جمعی کرد. ایالات متحده به مخالفت با پرداخت وام به ایران توسط صندوق بین المللی پول و بانک جهانی پرداخت و تلاش کرد تا اروپا و ژاپن را ترغیب نماید که با ایران روابط عادی تجاری نداشته باشند. (marschall, 2003: 191) تحریم های چندجانبه ای که بین سال های 2007 تا 2013 ایجاد شد، نقش مهمی در ورود ایران به میز مذاکره ایفا کرد؛ (Maloney, 2015: 25) قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل نیز در راستای وارد ساختن ایران به مذاکره بود. (O’Sullivan , 2010: 12)
از مهم ترین تحریم های بین المللی که دربردارنده احاله مسئولیت بوده، می توان به موارد زیر اشاره کرد: تشدید تحریم های ثانویه و فرامرزی (در دوره کلینتون و جورج بوش) که علاوه بر تحریم های یک جانبه، شرکت های کشورهای طرف سوم را نیز از همکاری با بخش های صنعتی و انرژی ایران منع ساخت؛ تحریم های فراگیر در دوره اوباما که شامل تحریم های یک جانبه، و ائتلاف متحدان آمریکا که طیف گسترده ای از تحریم های صنعتی، تسلیحاتی، هسته ای، انرژی، مسافرتی و حمل و نقل و سوخت را شامل می شود. سرانجام قطعنامه 1929 در 2010 را می توان شدیدترین تحریم بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران دانست که در حوزه های اقتصادی، نظامی، حمل و نقل و کشتیرانی، پولی و مالی و هسته ای اجرایی شد.
در پیش گرفتن سیاست مهار دیپلماتیک را می توان راهبرد دیگر آمریکا در چارچوب احاله مسئولیت علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. از این رو در زمانی که دولت وقت ایران با سیاست تساهل و تسامح و دولت عمل گرای تکنوکرات به دنبال ارتباط مناسب با کشورهای منطقه و جهان جهت کاهش تنش ها بود، از طرف آمریکا در لیست کشورهای یاغی قرار گرفت. جورج بوش در سخنرانی سالیانه اش در کنگره آمریکا موسوم به وضعیت ایالات متحده [6] که در 29 ژانویه ایراد کرد، کشورهای ایران، عراق و کره شمالی را به عنوان کشورهایی که یک محور اهریمنی (شرارت) تشکیل داده اند معرفی کرد. (پوراحمدی، 1388: 88 - 57)
آمریکا با دولت های جنوبی خلیج فارس نیز قراردادهای همکاری نظامی تنظیم کرد که حضور گسترده تر آمریکا را در این ناحیه تقویت نمود. این کشور بلافاصله پس از جنگ دوم خلیج فارس و آزادسازی کویت، قراردادهای دفاعی را با کویت، بحرین و قطر به امضا رساند که مشابه آن را با امارات متحده عربی در 25 ژوئیه 1994 امضا نمود. این قراردادها دربردارنده فروش برخی تجهیزات نظامی به این کشورها و بهبود بخشی از تجهیزات نظامی موجود این کشورها می گردید. آمریکا با همه کشورهای منطقه خلیج فارس قراردادهایی را به امضا رسانده بود تا مدیریت عملیات آینده نیروهای نظامی آمریکا در کشورهایشان را برعهده داشته باشند. (حسینی متین، 1391: 105) آمریکا همراه کردن کشورها، سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل و در ادامه منع شرکت های بزرگ فراملی از مبادلات اقتصادی با جمهوری اسلامی ایران را دنبال کرده است که شکل دیگر احاله مسئولیت توسط آمریکا است. با خروج از برجام، آمریکا همراهی سایر کشورها را از دست داد؛ اما به دلیل نفوذ بر سازمان ها و شرکت های بزرگ بین المللی، تحریم ها همچنان مؤثر است.
ایجاد گروهک های تروریستی در جهان اسلام از دیگر شکل های احاله مسئولیت غیرمستقیم است که اصل جمهوری اسلامی ایران را هدف قرار داده است. راه اندازی جنگ ها و بهره برداری از آنها رویه آمریکا جهت فروش تسلیحات انباشته شده خود در سال های اخیر بوده است. به هر اندازه که بحران ها و جنگ ها بیشتر شوند به همان اندازه فروش سلاح نیز افزایش می یابد. ثبات و امنیت در منطقه با سیاست آمریکا و منافع اقتصادی آن در تضاد است؛ زیرا هدف این کشور بر پایه تولید تسلیحات و صادرات آن به سایر مناطق از جمله خاورمیانه است.
در مقطع زمانی 2008 - 2004 آمریکا بیشترین میزان صادرات اسلحه جهان را در اختیار داشته است و هم اکنون 31 درصد از بازار صادرات اسلحه در اختیار امریکا قرار دارد. (حسینی، 1388: 9) در همین راستا ایجاد و حمایت از گروهک های تروریستی مانند داعش، طالبان و القاعده از راهبردهای اصلی آمریکا جهت احاله مسئولیت در راستای اهداف خود در منطقه خاورمیانه، از جمله تقابل با جمهوری اسلامی ایران بوده است.
موازنه سازی یکی از استراتژی هایی است که از منظر رئالیسم تهاجمی به وسیله قدرت های هژمون در راستای جلوگیری از برهم خوردن موازنه قدرت در مناطق مختلف جهان، به کار گرفته می شود. با ایجاد موازنه، کشورهای مورد تهدید، به طور جدی خودشان را متعهد به مهار رقیب خطرناک شان می کنند. (مرشایمر، 1388: 154) الگوی موازنه سازی آمریکا به دو صورت، یعنی استفاده از موازنه گری داخلی به عنوان روش اصلی و موازنه گری خارجی به عنوان روش فرعی مورد استفاده قرار گرفته است.
در موازنه سازی داخلی، آمریکا به کشورهای منطقه جهت ایجاد موازنه اتکا نموده و در موازنه سازی خارجی به خود و هم پیمانان بین المللی تکیه کرده است. در حالت اوّل بازیگران منطقه ای در خلیج فارس دست به موازنه گری داخلی اقدام کرده و مانع از برهم خوردن موازنه منطقه ای می شوند. در حالت دوم بازیگر بیرون از منطقه (آمریکا) تلاش دارد تا موازنه در سطح محلی را به وجود آورد. در این راستا برای برقراری توازن به طرف ضعیف کمک می کند؛ استفاده از پایگاه های نظامی، جنگ نرم، جاسوسی، حمایت یا تحریم اقتصادی و حمایت های دیپلماتیک در این راستا قابل فهم است.
اولین نمونه رفتار آمریکا جهت ایجاد موازنه پس از انقلاب اسلامی، تحریک عراق به حمله بود. (گنجه ای، 1377: 82) به همین علیت می توان علت حمایت آمریکا از عراق را تأمین امنیت انرژی و صدور آزادانه نفت از خلیج فارس به غرب، امنیت و ثبات هم پیمانان محافظه کار آمریکا، امنیت متحد استراتژیک آمریکا یعنی اسرائیل و موازنه منطقه ای دانست. براین اساس، آمریکا در قبال جنگ ایران و عراق راهبرد حفظ موازنه منطقه ای مبنی بر سیاست جنگ بی برنده را از طریق نزدیکی به عراق در پیش گرفت. (دهقانی فیروزآبادی، 1389: 340 - 339) اصولاً حمله نظامی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران را می توان نمادی از جنگ نیابتی دانست؛ یعنی جنگی که از سوی عراق اما براساس منافع آمریکا شکل گرفت. (متقی، 1379: 48)
هدف اصلی آمریکا در جنگ ایران و عراق عدم پیروزی طرفین بود؛ در واقع پیروزی کامل ایران یا عراق به منزله برهم خوردن موازنه در منطقه محسوب می گردید. نمونه واضح راهبرد آمریکا طی اولین اعتراض این کشور به استفاده از سلاح های شیمیایی توسط عراق مشخص گردید؛ همچنین از تحریم سلاح علیه ایران دست برداشت تا عراق را به پذیرش فرمول دیپلماتیکی وادار نماید که ممکن بود ایران را به پذیرش آتش بس ترغیب کند. (متقی، 1376: 3) هدف آمریکا از ایجاد آتش بس بین ایران و عراق، ترس از تسلط جمهوری اسلامی ایران بر عراق و در سطح کلان منطقه بود؛ چراکه شواهد پیشرفت های نظامی به دست آمده، خسارات سنگینی عراق و تصرف بخشی از اراضی در داخل عراق به خصوص نزدیک شدن ایران به بصره وضعیت نامطلوبی برای حزب بعث عراق و حامیان جهانی اش به وجود آورد تا به دنبال ایجاد موازنه از طریق آتش بس باشند.
اقدام دیگر آمریکا جهت ایجاد موازنه؛ تشکیل شورای همکاری خلیج فارس با حضور عربستان، قطر، بحرین، کویت، امارات و عمان بود. شورای همکاری خلیج فارس بیشتر برای مقابله با نفوذ ایران و تاحدی عراق و در مرحله بعد شوروی شکل گرفت. (نقیب زاده، 1388: 147) با آغاز قرن بیست و یکم، ایالات متحده از روش های جدیدی برای مقابله با این نوع تهدیدات استفاده می کند، هم سو با این مسئله به نظر می رسد خط مشی آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران به ویژه در سال های اخیر، تلفیقی از راهبرد نرم افزارانه توأم با تهدید سخت افزارانه بوده است. (سازمند و قنبری، 1391: 1) حضور مستقیم آمریکا در خاورمیانه راهبرد دیگر موازنه سازی در این منطقه بود که نقطه آغاز آن تلاش همه جانبه برای پذیرش خاتمه جنگ توسط ایران بود. طرح اسکورت نفتکش های عربستان سعودی، کویت و سایر نفتکش های حوزه خلیج فارس توسط آمریکا، حضور و ماندگاری در کویت، ایجاد پایگاه های نظامی در کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایران و جنگ علیه عراق و افغانستان همگی بیانگر حضور مستقیم آمریکا جهت ایجاد موازنه بود.
یکی از بزرگ ترین پایگاه های نظامی وابسته ناتو (ایالات متحده) در ترکیه قرار دارد. مقر ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا که بیش از صد نیروی دریایی انگلیسی در آن مستقر هستند، در خاک بحرین قرار دارد. مهم ترین پایگاه های نظامی در بحرین پایگاه الجفیر ، فرودگاه بین المللی بحرین در المحرق و پایگاه هوایی شیخ عیسی هستند. در عمان نیز پنج پایگاه آمریکایی وجود دارد که براساس توافق بین دو طرف، آمریکا اجازه دارد از 24 مرکز نظامی عمانی استفاده کند. میان آمریکا و امارات توافق نامه هایی امضا شده است که براساس آن آمریکا اجازه دارد پایگاه های لجستیک دریایی در بندر زیاد و جبل علی و نیز امیرنشین های دبی و الفجیره بنا کند؛ امارات مقر نیروهای استرالیایی، فرانسوی، کره جنوبی و آمریکایی به شمار می آید، عربستان مقر فرماندهی مرکزی آمریکا به شمار می آید و 435 نیرو در آن مستقر هستند. همچنین همکاری مشترک بین دو طرف به آمریکا اجازه می دهد از 66 پایگاه سعودی استفاده کند. آمریکا در کویت نیز پایگاه نظامی دارد و طی آن بیش از صد هزار نیروی نظامی آمریکایی در مرزهای کویت با عراق مستقر هستند. مهم ترین پایگاه نظامی آمریکا به لحاظ حمایت زیرساختی در قطر است. (محمدپور و همکاران، 1394: 77 - 66) در مجموع هدف اصلی آمریکا و سایر قدرت ها در قالب پایگاه نظامی در منطقه خاورمیانه پیشگیری از شکل گیری قدرت مسلط در این منطقه و همان راهبرد کلان آمریکا است.
نقشه پایگاه های نظامی آمریکا در اطراف ایران (http://yon.ir/sd49x)
جنگ، اصلی ترین استراتژی است که دولت ها به کار می گیرند تا قدرت نسبی کسب کنند. (مرشایمر، 1388: 153) هر چند جنگ مستقیم بین آمریکا و جمهوری اسلامی ایران به وجود نیامده است؛ اما اقدامات جنگی آمریکا طی چهار دهه اخیر در خاورمیانه با هدف تغییرات در ایران انجام گرفته است. به تعبیری آمریکا همیشه از جنگ مستقیم تنها به عنوان تهدید استفاده نموده است و در میدان عمل توان راه اندازی جنگ و رسیدن به اهداف خود از این طریق را نداشته است. در واقع مواردی که در ادامه بدان اشاره می شود با هدف احاله مسئولیت و جنگ نیابتی به رهبری آمریکا و نه مشغول کردن جمهوری اسلامی ایران بوده است.
یکی از بهانه های جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران حمایت از تروریست بوده، تا جایی که ایران را بزرگ ترین تولیدکننده تروریست ها در جهان معرفی کرده اند. در عمل نیز با ارائه شواهدی سعی بر نشان دادن ارتباطات بین ایران و گروه های تروریستی از جمله طالبان و القاعده داشتند؛ (Zagorin & Klein, 2004: 15 - 22) در حالی که ایران خود را مدت ها از القاعده جدا کرده بود و این گروهک ها با ایران مخالفت داشتند. (Keath, 2008: 28)
در حال حاضر جنگ آمریکا با جمهوری اسلامی ایران تبدیل به جنگ نیابتی گردیده است. اگر در دوران هشت ساله دفاع مقدس جنگ به وسیله عراق و تهاجم درون مرزی بود، در حال حاضر جنگ توسط داعش و حمایت های آمریکا و حتی حضور در فراسوی مرزهای دو کشور، یعنی عراق و سوریه، انجام می شود. آمریکا با تشکیل ائتلاف سعی در ایجاد مشروعیت برای خود در قبال ایران، سوریه و لبنان داشته است.
برخلاف انتظار آمریکا طی سال های اخیر روابط سوریه با ایران به دلیل مخالفت متقابل سوریه با اسرائیل تقویت شده است. در سمت مقابل آمریکا برای حفظ متحد استراتژیک خود یعنی رژیم اسرائیل به ائتلاف با انگلیس، فرانسه، عربستان و ترکیه روی آورده است. ماندگاری بشار اسد در قدرت این حقیقت را نشان می دهد که بشاراسد به عنوان تنها بازیگر سیاسی در سوریه می تواند نظم را در سوریه برقرار سازد. (Lynch , 2015: 12 - 15) باید توجه شود حضور روسیه، سوریه را یک فرصت برای استفاده و بازنگری کلی از نظم پس از جنگ سرد و تسکین دادن به اقتصاد روسیه، می بیند. (Luhn, 2016: 7) اما چنانچه در ابتدا گفته شد جنگ اصلی علیه جمهوری اسلامی ایران بود که آمریکا پس از ناکامی در عراق، در حال حاضر به تداوم آن در سوریه می پردازد.
نگاهی به گزارش اندیشکده رند آمریکا در سال (2018) ابعاد بیشتری از تقابل با جمهوری اسلامی ایران را آشکار می کند، این اندیشکده در فصل سوم و در قالب مطالعه موردی ایران موارد زیر را آورده است:
نیروی قدس سپاه پاسداران نقشی اساسی در شکل دادن به استراتژی کلی ایران در سوریه، از جمله استراتژی جنگ سیاسی این کشور، ایفا کرده است. حدود ۲۰۰۰ افسر سپاه پاسداران تحت رهبری ژنرال سلیمانی، عمدتاً به عنوان مستشار برای نیروهای مسلح سوریه، به این کشور اعزام شده اند. مهم ترین مسئولیت نیروی قدس، تأسیس و آموزش نیروهای دفاع ملی ، شبکه شبه نظامیان مردمی سوریه بود که نقش ستون فقرات دفاع اسد مقابل شورشیان را داشتند. نیروهای دفاع ملی سوریه متشکل از علوی ها، مسیحیان، دروزی ها، ارمنی ها، شیعیان و حتی سنی ها هستند. (www.aynrand.org, 2018: 149) شبه نظامیان نیابتی ایران، با تکمیل ظرفیت های نظامی نامتقارن این کشور، نقش مهمی در استراتژی جنگ سیاسی تهران بازی می کنند. نیروی قدس سپاه پاسداران به عنوان نیروهای اعزامی ایران به خارج از این کشور، رهبری این اقدامات را به عهده دارد. این نیرو، مسئول آموزش شبه نظامیان طرف دار ایران در سراسر خاورمیانه و فراتر از این منطقه است . شبه نظامیان شیعه عراقی اغلب بیشتر از آنکه به احزاب سیاسی شیعه در عراق وابسته باشند، به تهران متکی هستند و همین مسئله، به ایران این فرصت را می دهد که ایدئولوژی انقلابی خود را [در عراق] نهادینه کند و مراکز سنتی قدرت مذهبی و سیاسی در عراق را دور بزند. امروزه، حدود ۵۰ گروه شبه نظامی شیعه در عراق فعالیت می کنند. برخی از این گروه ها علناً به جمهوری اسلامی وفادار هستند و برخی دیگر ارتباط غیرشفاف تری با ایران دارند. از سال ۲۰۰۳ به این سو، نیروی قدس سپاه پاسداران و حزب الله لبنان، هزاران شبه نظامی عراق را آموزش داده اند. (www.rand.org , 2018: 140)
استراتژی دیگر برای کسب قدرت طعمه گذاری و تحریک برای فرسایش نامیده می شود که براساس آن یک کشور سعی می کند تا رقبای خود را از طریق تشویق نمودن به یک جنگ طولانی مدت و پرهزینه با یکدیگر، تضعیف کند. (مرشایمر، 1388: 154) طولانی شدن جنگ تحمیلی و عدم شکل گیری سریع روند صلح بین ایران و عراق را اولین طعمه گذاری آمریکا برای فرسایش و تضعیف دو کشور بود. در این میان آمریکا با تشویق و حمایت مالی و تسلیحاتی به عراق، به تداوم جنگ دامن زد.
آمریکا برای بین المللی ساختن جنگ کشورهای انگلیس، فرانسه، ایتالیا و بلژیک را به بهانه اسکورت نفت کش ها و کشتی های تجاری با ناوهای لجستیکی و پشتیبانی روانه خلیج فارس کرد. واشنگتن پس از جنگ نفتکش ها، جنگ سفارتخانه ها را نیز کلید زد؛ انگلیس و فرانسه برای فشارهای سیاسی و روانی بر ایران در خرداد و تیر 1366 دیپلمات های ایرانی را احضار و اخراج کردند. به موازات این اقدامات، آمریکا با تطمیع و تحریک عربستان فاجعه قتل عام حجاج ایرانی را در مرداد 1366 رقم زد. خروج عراق از لیست حامیان تروریسم، ارتباط دیپلماتیک با عراق، کاهش قیمت نفت توسط عربستان برای ضربه به اقتصاد ایران و حمایت های مالی و تجهیزاتی همگی در راستای طولانی نمودن جنگ و فرسایش هر دو کشور انجام گرفت.
پذیرش عراق در شورای امنیت به عنوان متجاوز و برگزاری دادگاه جنگی نمونه طعمه گذاری آمریکا بود که در داخل جمهوری اسلامی ایران عده ای از جمله نمایندگان مجلس اصرار بر ورود به جنگ و کمک به عراق مقابل آمریکا و غرب را داشتند. در واقع وقوع جنگ کویت و تدبیر مقام معظم رهبری برای عدم ورود به این جنگ، نمونه دوراندیشی جمهوری اسلامی ایران و بی اثر بودن طعمه گذاری آمریکا بود.
نمونه دیگر راهبرد طعمه گذاری آمریکا برای جمهوری اسلامی در قالب انجام مذاکرات و عدم تحقق وعده ها دانست. هدف اصلی آمریکا از این نوع راهبرد را می توان از بین بردن هزینه فرصت برای ایران و پیشبرد سایر اهداف از جمله دگرگونی فرهنگی و فشارهای اقتصادی دانست. بارزترین نمونه برای این کار برجام و مذاکرات هسته ای است که جمهوری اسلامی ایران زمان زیادی را صرف اقناع قدرت های بزرگ برای داشتن آنچه حق خود بود، کرد. در ادامه تلاش دولت مردان برای کنار رفتن تحریم های بین المللی بود که با پذیرفتن شرایط قدرت های جهانی در قالب برجام پذیرفته شد. آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ به راحتی به آنچه که در دوره اوباما و توسط جان کری پذیرفته شده بود، پشت پا زد و برجام را دور انداخت. در همین حال که ایران مشغول چانه زنی برای حقوق خود با کشورهای اروپایی است آمریکا به تلاش های نرم و سخت خود از جمله تحریم های یک جانبه و جنگ در سوریه و حمایت از گروه های تروریستی ادامه می دهد.
شکل محتمل استراتژی طعمه گذاری و تحریک برای فرسایش ر
x □ - » |